هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

هانا در عکس

این هفته ای که گذشت یه عالمه بیرون بودیم و کلی حال کردیم   الانم تندی اومدم فقط عکس بذارم و برم. اول از مهمونی خونه خودمون و بعد خونه خاله سارا شروع می کنم و بعدش هم چند تا عکس متفرقه  خونه خودمون که خاله صبا اومده بود و لطف کرد اومد خونه ما. عصر هم خاله حدیث و مشکات جوون با خاله صفورا و آوا جون و خاله مریم و سبحان جون و خاله گندم و رهام جون اومدن هانا جون - مشکات جون - آوا جون - سبحان جون - رهام جون اینم نیوشا جوون   حالا خونه خاله سارا که فرداش بود هانا - آوا - بنیتا - بنیتا حالا هم مشکات   حالا هم چند تا عکس که از قبل مونده بود     ...
22 تير 1392

هانا نامه

عسلم خودمم نمی دونم این چه عنوانی بود گذاشتم روی این مطلب.  امروز که داشتیم می رفتیم مهد، من طبق معمول داشتم قربون صدقه ات می رفتم. من همیشه پشت سر هم این کلمات رو میگم. دخترم، خانمم، جیگرم، عسلم . امروز تا جیگرم رو گفتم توی مکث من گفتی عسلم عزیزم . کلی عشق کردممممم. دیروز که 14 تیر بود وارد 21 ماه زندگیش شدی. باورم نمیشه کوچولوی 50 سانتی 2860 گرمی من الان اینقدر بزرگ شده و خانم.  دوشنبه 10 تیر دوباره یک نی نی پارتی دیگه خونه خاله حدیث و مشکات جوون بود چون خاله نیر اومده بود و این یه بهانه شد تا مامانا و نی نی ها دوباره همدیگه رو ببینن. حالا در ادامه عکساشو میذارم.  5شنبه هم تولد پسر یکی از دوستامون رفتیم که خال...
15 تير 1392

هانای بلبل

خب، از اونجایی که امروز از سرکار دارم اینا رو می نویسم و عکس هم ندارم بذارم یه راست میرم سر شیرین زبونی های هانا خانم جیگر. دختر خوشگل من واسه خودش خانمی شده و کاملا حرف می زنه. اگه تا یه ماه پیش فقط منظورشو با کلمات می رسوند الان کاملا حرف می زنه و به ما میگه دقیقا چی می خواد. چون هانا هر روز مهد میره خیلی خوب یاد گرفته با خودش بازی کنه و کمتر می خواد که ما هم باهاش بازی کنیم. حالا حرفاش که خدا رو شکر جمله کامل میگه. در باز شد. برق روشن شد بابا رفت اداره مامان بیدار شو کچل (اسم عروسکش) ممه بخور نازی بازی کن بیا بغلم بریم مهد پیش الا (شهلا) غذا بخوریم بیا بخواب مامان پاشو بیدار ...
3 تير 1392
1